"خوزه لوئیس ناوارو"، کارگردان این نمایشِ اسپانیایی نیز تمام تمرکز خویش را بر ایجاد هیجان متمرکز کرده است. هیجانی که تا آخرین ثانیههای حضور در سالن نیز روندی صعودی طی میکند، به محض پایان یافتن نمایش ، یکباره محو میشود.
"خوزه لوئیس ناوارو"، کارگردان این نمایشِ اسپانیایی نیز تمام تمرکز خویش را بر ایجاد هیجان متمرکز کرده است. هیجانی که تا آخرین ثانیههای حضور در سالن نیز روندی صعودی طی میکند، به محض پایان یافتن نمایش ، یکباره محو میشود.
امین عظیمی:
ترس، احساسی است که بشر دوست دارد آن را امتحان کند؛ البته به شرط آنکه در امنیت قرار داشته باشد . (آلفرد هیچکاک)
1- وسوسه مواجه شدن با آن چیزی که ما را به وحشت میاندازد ، لذت گوارایی دارد؛ لذتی که شاید بتوان نشانگان آن را در بسیاری از سرگرمیهای انسان شهرنشین یافت. فیلمهای وحشتآور، پارکهای تفریحی که مشتاقان فراوانی را در تونلهای وحشتاش هیجان زده میکند و قصهها و افسانههای کهنی که در قالب"سیستمهای چند رسانهایِ هوشمند" امروزی، تلاش میکنند مخاطبان خود را بترسانند. در این میان، اندیشیدن و کنجکاوی در مورد آن چیزی که به خاطر ناشناخته بودن ما را میترساند، گاه از خودِ مواجه شدن با عنصر ترسآور، جذاب تر است. این درست، مثل توصیف خوفانگیز رویدادی است که انسان در برابر آن به جهان ذهنی خویش پناه میبرد و آنچه را توصیف میشود، خود در ذهن خویش تصویر میکند. ابعاد این تصویر ذهنی گاه به حدی از واقعیت آن پدیده فراتر میرود که دیگر نسبتی با آن ندارد و یکسره در جهانی دیگر سیر میکند.
نویسنده و کارگردان نمایش"مالیخولیای گذر زمان"، با هوشمندی از این ظرفیت ذهنی تماشاگرش بهره میگیرد و با تقویت حاشیههای اثر خویش، هالهای ناشناخته، متفاوت(و بیشتر ترسناک)، پیرامون کارش میآفریند. این امر، تجلی خویش را نخست در محدودیتهای برخورد مخاطب با اثر نشان میدهد. طول زمان نمایش 3 دقیقه است. هریک از تماشاگران میباید به تنهایی وارد سالنی تاریک شوند و پس از گذشت 3 دقیقه، بی آنکه بتوانند با تماشاگرانی که در انتظار تماشای نمایش هستند، تماسی برقرار کنند، فضای تئاتر را ترک کنند. تصاویر منتشر شده از نمایش، نوعی اضطراب را به تماشاگر منتقل میکند. تماشاگران هر سانس نباید از 25 نفر تجاوز کنند. بروشور نمایش کارتی باریک است که در پشت آن شمارهای مختص هر تماشاگر دارد. روی کارت، بخش کوتاهی از یکی از داستانهای آلن پو گنجانده شده است و به گونهای توصیف مرگ است. نام نمایش، افسردگی و ترس را همزمان به ذهن متبادر میکند. همه چیز آماده است تا هیجان در تماشاگر بیشتر و بیشتر شود. تماشاگر باید آن جا بایستد؛ داخل سالنی ناشناخته شود و چیزی ناشناخته را که با وجود اطلاعات بصری و شفاهی اندکی که به دست آورده، تماشا کند. هیجان، هر لحظه رو به فزونی است ....
در سالن به روی تو باز میشود. همه جا تاریک است. کسی با حلقه بی جان ِ نور چراغ قوهای که روی زمین افتاده ، به درون تاریکی هدایتت میکند. از راهرویی کوتاه عبور میکنی و دعوت میشوی روی یک مبل دسته چوبی بنشینی. حالا باید هدفونی را روی گوشهایت بگذاری . اولین چیزی که از پس تاریکی میبینی، بخشی از چهره عروسکی خوفناک است. راهنمای چراغ قوه به دست از تو میخواهد در طول سه دقیقه از جایت تکان نخوری. قلبت میخواهد توی دهنت بیاید. با آن که احساس امنیت میکنی، اما دوست داری به ترس ناشناخته درونت هرچه بیشتر دامن بزنی. او تنهایت میگذارد و انتظار به پایان میرسد؛ نمایش شروع شده است.
2-"هیچکاک" در مقدمهی کوتاهش بر مجموعه"داستانهای شگفت انگیز" آلن پو مینویسد:"در شیوه سینماگری، هیجان عبارت است از برانگیختن کنجکاوی حریصانه تماشاگر و همدستی کارگردان با وی که از پیش همه چیز را میداند" . ( آلن پو ، 1371: 21)
"خوزه لوئیس ناوارو"، کارگردان این نمایشِ اسپانیایی نیز تمام تمرکز خویش را بر ایجاد هیجان متمرکز کرده است. هیجانی که تا آخرین ثانیههای حضور در سالن نیز روندی صعودی طی میکند، به محض پایان یافتن نمایش ، یکباره محو میشود. در افسانههای گذشتگان آمده است که زمان، قدرتی الهی و آسمانی داشت و آن را در قالب پیرمردی با دو بال بر پشت و داسی در دست که نماد نیروی خانمان برانداز و ویرانگر وی بود، تصویر میکردند و آن را" تان" مینامیدند. او گاهی نیز به جای داس، ساعتی شنی، به نشان گذشت زمان در دست داشت. (آلن پو ، 1371)کارگردان نمایش مالیخولیای گذر زمان ، با بهره گیری از تجلی عروسکی"تان"، تلاش میکند به شکل استعاری به مفهوم مرگ و احتضار بپردازد. تاریکی صحنه با موسیقی ای که از هدفون پخش می شود و بعدتر با نوری که عروسک"تان" و ساعت کنارش را آشکار میکند، جایش را عوض میکند. در طول زمان نمایش(3 دقیقه) عروسک مینیاتوری پیرمردی را میبینیم که گویی با لباسی مندرس در جایی اسیر است. پس از آن نمایی اغراق شده از یک صفحه شطرنج را میبینیم که شمایل مرگ، تنها مهره روی آن را به حرکت در میآورد. نور میرود و هنگامی که بار دیگر عروسک پیرمرد آشکار میشود، او سقوط میکند و میمیرد . ابعاد عروسکها، دکور و پرسپکتیو ایجاد شده در طراحی اثر به گونهای است که مخاطب را در برابر نمایی لانگشات گونه از وقایع قرار میدهد . بویژه در صحنه شطرنج مرگ، بیشتر با تصویری مواجهایم که گویی توسط لنز fish eye گرفته شده است و تاثیرات رسانه عکاسی و سینما را در این اثر نمایندگی میکند. مؤلف تلاش میکند با آشنایی زدایی از رابطه تماشاگر و اجرای اثری نمایشی، ظرفیتهای تئاتر را به عنوان هنری تماشاگر محور محک بزند . اگر تجربه تماشای جمعی در تئاتر به گونهای کهن الگو بدل شده است، نمایش"مالیخولیای گذر زمان" تلاش دارد تا با بازخوانی این کهن الگو، ماهیت فردی تماشاگر را در کانون توجهات خویش قرار دهد و پیش از آن که شباهتهای خود را به اشکال سنتی تئاتر حفظ کند به سمت تجربیات هنرمندان حوزه هنر مفهومی(Conceptual Art)، نزدیک شود که با تلفیق و همنشینی امکانات هنرهای گوناگون تلاش میکنند مفاهیم مورد نظر خویش را به مخاطبان انتقال دهد.
3- "ادگار آلن پو" در داستان"چاه و آونگ"، ترسهای مردی را روایت میکند که پس از محکومیت در دادگاه زیرزمینی تفتیش عقاید، آخرین لحظات زندگی خویش را با دستان بسته سپری میکند. او در سردابی خوف انگیز و با دستان بسته ناگهان خود را در زیر سایه یک"تان" مییابد که لحظه لحظه پایین میآید و به او نزدیک میشود. در دستان این"تان"، آونگی پولادین و هلالی شکل قرار دارد که با تیغ استوار انتهای آن، هر لحظه به مرد نزدیکتر میشود:
" آن هنگام که من، با نگاه، مسیر حرکت نوسانی پولاد را میپیمودم، ساعات طولانیِ طولانیِ طولانیِ وحشت بار از مرگ، با گذشت خود از چه حکایت میکردند؟" (آلن پو ، 1371: 73)
"ناوارو" با بهرهگیری از امکانات این داستان آلن پو تلاش میکند نوعی احساس مرگ و احتضار را در تماشاگرانش بیفزایند. نوعی هراس و ناشناختگی که مرگ را در بر خویش گرفته است. تجربهای که هرکس باید به تنهایی آن را سپری کند و در کمتر از 3 دقیقه به جسمی سرد و بیروح بدل شود که گویی هزاران سال است در خوابی ابدی به سر میبرد. این مالیخولیای احتضار است؛ انتظار برای مردن؛ چیزی که از هنگام تولد هر انسانی همچون همزادی با او متولد میشود و برای هرکس روزی فرا میرسد تا با آن یکی شود. از این منظر، سراسر زندگی، خود احتضاری طولانی برای مرگ و نیستی است و زمان، بی رحم و جفا کار با داس شومش، هر لحظه در انتظار فرمان سقوط است...
منبع :
ـ آلن پو، ادگار(1371). داستانهای شگفت انگیز. ترجمه محمود سلطانیه. نشر زمان، تهران